۲-۹-۲ کل گرایی

 

الیس معتقد است که، فرایندهای اندیشیدن ، هیجان ( احساسات ) و رفتار آدمی همگی با یکدیگر مرتبطند و به طور همزمان رخ می‌دهند. بر اساس نظر الیس (۱۹۹۰، به نقل از ؛ گارسک و بی شاپ[۵۳]؛ ۲۰۰۶)، اندیشیدن ، احساس کردن و رفتار کردن از هم جدا نیستند و با هم منسجم ، مرتبط و هماهنگ ، عمل می‌کنند. برای مثال ؛ هنگامی که، به طور منفی می اندیشید (آدم ناتوانی هستم چون، نتوانستم به آن چیزی که می خواستم ، دست یابم)؛ سپس احساس بدی وجود شما را فرا می‌گیرد ( مثلا ؛ اضطراب) و به گونه ای ناکارامد عمل می کنید ، (همانند؛ از دستیابی به خواسته تان اجتناب می ورزید). هنگامی که ، احساس اضطراب می کنید ، تمایل دارید که به افکار منفی بیندیشید و به گونه ای اجتنابی ، عمل کنید ، تمایل دارید که احساس منفی داشته باشید (الیس ،۱۹۹۶). « در چنین استدلالی، غالب روش های درمانی مؤثر برای درگیر ساختن مراجع در تمامی سه سطح فوق ، ارائه می‌گردد(گارسک و بی شاپ ،۲۰۰۶).

 

۲-۹-۳ الگوی ABC

 

الیس ساز و کار آشفتگی های عاطفی و رفتاری را از طریق الگوی ABC ارائه کرد. در طی بررسی این الگو ، افراد هدف جویانه عمل می‌کنند.(الیس؛۱۹۹۱، به نقل از؛ گارسک و بی شاپ،۲۰۰۶) اهداف اساسی[۵۴] و اهداف جزئی [۵۵]و نیز اهداف نخستین [۵۶] یا اولیه را معرفی کرد.

 

اهداف اساسی ، اهدافی هستند که «برای بقا لازم اند و برای دوری جویی از درد به کار می‌روند». اهداف نخستین یا اولیه ، عبارتنداز ؛ (۱) به هنگام تنهایی ، خوشحالید ؛ (۲) هنگامی که ، با دیگران روابط صمیمانه دارید یا روابط اجتماعی گسترده دارید ، خوشحالید و (۳)زمانی که به فعالیت‌های آموزشی ،شغلی ، اقتصادی یا فراغت می پردازید، خوشحال هستید(الیس ۱۹۹۹).

 

در پی دستیابی به چنین اهدافی ، افراد غالبا با رخدادهای روبرو می‌شوند که آن ها را در دستیابی به اهدافشان، ناکام می‌گذارند.شکل ساده شده الگوی ABC این است که ،A ؛ واقعه ای به وقوع می پیوندد یا ‌فعالیت‌های گوناگونی مانع از دستیابی به هدف می‌شوند؛ B؛ نشانگر باورها یا نگرش‌هایی است که ، هم می‌تواند منطقی باشد و هم غیر منطقی و فرد در ارتباط با آن رخداد از آن ها استفاده می‌کند و C ؛ نشان دهنده پیامد رفتاری و احساسی است که فرد نسبت به رخداد A دارد و این پیامد متأثر از B یا باورهای فرد است.

 

در واقع ، باورها و نگرشهای فرد پیرامون رخداد یا واقعه A است که، به واکنش‌های احساسی و رفتاری ، C منجر می شود. این باورها ، از شناخت ارزیابی کننده فرد ، نشأت گرفته اند که می‌تواند هم منعطف بوده یا دگم و خشک باشد. اگر باورها، باورهای منطقی باشند؛ مسلماً منعطفند.

 

باورهای منطقی ، ترجیها ، آرزوها و خواسته ها را ابراز می‌کنند. برای مثال ، فردی که شغلش را از دست می‌دهد. ممکن است پاسخ او به چنین رخدادی با این گونه خودگویی ها همراه باشد.« ای کاش که شغلم را از دست نمی دادم ، اما، خوب از دست دادم . خیلی ناراحت کننده است ، اما مطمئن هستم که می توانم زندگیم را ادامه دهم و شغل مناسب دیگری پیدا کنم.»

 

از طرفی، ممکن است فرد دیگری با عقاید غیر منطقی به مسائل زندگیش پاسخ دهد. باورهای غیر منطقی؛ غیر منعطف اند، اغراق آمیزند و سر شار از باید ها ، الزامها و قوانین ، مستبدانه و خود کامه اند.

 

خودگویی های چنین افرادی بیشتر مشابه این جمله است « نباید شغلم را از دست می دادم.واقعا بدبختی بزرگی است ، این اتفاق نشان می‌دهد که من چقدر آدم بی ارزشی هستم».

 

باورها هنوز در مرحله فرضیه اند و به اثبات نرسیده اند. بر خلاف قوانین اثبات شده که ، قابل مشاهده اند ، باورها فرضیاتی آزمون پذیر و قابل چالش اند( الیس و همکاران، ۱۹۸۸؛ به نقل از گارسک و بی شاپ،۲۰۰۶).

 

الگوی ABC، به عنوان تکنیک مشاوره ای ‌درمان‌بخش عمل می‌کند. در هنگام به کارگیری این الگو ، آگاهی از چند نقطه ضروری است؛ نخست آنکه ؛ افراد با انتخاب و تداوم بخشیدن به باورهای غیر منطقی یشان ، در واقع آشفتگی و نگرانی را بر می گزینند.(۲) دوم آنکه، آن ها، می‌توانند این باورها را تغییر دهند. الگوی ABC ، به مراجعان کمک می‌کند تا ریشه تمامی مشکلات و آشفتگی های خود را بیابند.

 

هر چند که بعدها الیس الگوی ABC خود را گسترش داد و مؤلفه‌ های دیگری چون D و E را نیز به آن ها افزود.D نماینگر ، جدل با باورهای غیر منطقی است E نشانگر یافتن ، احساس و رفتار مؤثر و نوینی در فرد است.

 

۲-۹-۴ باورهای غیر منطقی

 

پیش از آنکه الیس ،REBT را به دنیا معرفی کند ، او به طور گسترده ای پیرامون باورهای غیر منطقی در انسان‌ها سخن گفته و مطالب بسیاری را به رشته نگارش در آورده بود. در نخستین نوشته هایش ، الیس مجموعه ۱۱ تایی از باورهای غیر منطقی را ارائه کرد که بیشترین علت آشفتگی های احساسی یا هیجانی در انسان‌ها هستند. در ادامه، ‌به این یازده باور غیر منطقی ، پرداخته شده است.

 

۱- من باید محبت و تأیید تمام افراد مهم را در زندگیم به دست آورم.

 

۲- من باید تمامی کارهایم را با شایستگی و توانایی فوق العاده ، انجام دهم.

 

۳- برخی از آدم ها واقعا بد، شرور یا شیطان صفت اند و باید به خاطر شرارتشان سرزنش و تنبیه شوند.

 

۴- اگر کارها خوب پیش نرود ، واقعا احساس بدبختی می کنم و تصور می کنم که فاجعه ای جبران ناپذیر ، رخ داده است.

 

۵- آدم های غمگین با بدبختی های گوناگونی رودر رو می‌باشند و توانایی اندکی در کنترل ناراحتی ها و مشکلاتشان، دارند.

 

۶- اگر مشکلی یا اتفاق نگران کننده ای رخ می‌دهد، حتما به رخدادها و اتفاقهای دیگر زندگی هم، سرایت می‌کند.

 

۷- فکر می کنم بهتر است که ، آدمی از مشکلات زندگی و مسئولیت پذیری اجتناب کند.

 

۸- فکر می کنم که ، انسان باید به دیگران وابسته باشد و هر کسی به فرد قوی تر از خودش نیازمند است تا به او تکیه کند.

 

۹- فکر می کنم که گذشته هر کسی عامل تعیین کننده بسیار مهمی در رفتار فعلی اوست ، زیرا زندگی آدمیان دقیقا تکرار رخدادهای گذشته است.

 

۱۰- انسان‌ها باید به شدت متاثر از مشکلات و گرفتاریهای ، دیگران شوند.

 

۱۱- تنها یک راه حل دقیق ، مشخص و بی نقص برای مشکلات آدمی وجود دارد و اگر این راه حل کارگر نیافتد ، فرد با فاجعه سهمگین روبرو خواهد شد.

 

اخیراً ، الیس فهرست یازده تایی از باورهای و نگرشهای غیر منطقی اش را به سه باید یا الزام اساسی و عمده کاهش داده است( الیس، ۱۹۹۶). این سه باید عبارتند از ؛

 

۱- ‌درخواست‌هایی از خود : « من قطعا باید؛ در تمام شرایط ، موفق باشم و شایستگی خود را در تلاش‌ها و کوششهایم به افراد مهمی که ، در زندگی ام نقش دارند، اثبات کنم.» این چنین باورهایی ، غالبا به احساسات اضطراب ، افسردگی ، شرمساری و احساس گناه و رفتارهایی چون دوری جویی از دیگران، انزوا طلبی و اعتیاد، منجر می شود.

 

۲- در خواسیتهایی از دیگران : « افراد باید در همه حال ، با من به گونه ای با ملاحظه ، مهربان و عادلانه و دوست داشتنی، رفتار کنند.اگر این گونه با من رفتار نکنند ، واقعا آدم های خوبی نیستند.و استحقاق خوشبختی را در زندگیشان ندارند.» این چنین باورهایی غالبا به احساساتی نظیر ، خشم ، انتقام جویی، مخالفت جویی و به رفتارهایی چون ، دعوا کردن و خشونت منجر می‌گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...